این داستان در مورد یک ماهیست که همیشه میخواست خورشید را خاموش کند وبقیه ماهی ها مسخره اش می کردند موقع غروب که می شد ان ماهی قصه ما فکر می کرد اب ریخته می شود روی خورشید وخاموش می شود.
تا یک روز یک ماهی دانا به دریای آنها امد و به او گفت:<تو نمی توانی خورشید را خاموش کنی وقت هایی که تو فکر می کنی خورشید داره خاموش می شود اشتباه فکر می کنی یعنی اینکه داره شب میشه.
و ماهی قصه ی ما فهمید که نمی تواند خورشید را خاموش کند.
نویسنده:عماد
سلام عماد
آفرین
امیدوارم باز هم تند تند توی وبلاگت بنویسی
آفرین عزیزممممممممممم
سلام مهندس.کارت عالیه امیدوارم روز به روز به معلوماتت اضافه بشه مایه افتخار مدرسه ماهستی فقط بیا یکم قابلیتای وبلاگت رو ببر بالا مثلا دیکشنری داخلش بذار اینجوری فوق العاده میشه.
سلام خیلی خوب می نویسی با توجه به سن و سالت .. انشا الله
موفق باشی آیندگان به امثال تو نیاز دارند
عماد عزیز داستانت زیبا بود
بیشتر بنویس
داستان قشنگی بود .
عکس های خودت هم در پست های قبلی زیبا بود
موفق باشی
خیییییییییییییییییییلی خوب بود عمادجان
بازهم بنویس عزیزم.
عماد عزیز ، داستان کوتاه جالبی نوشته بودی
آفرین خاله جون...
سلام عماد عزیزم. من نمیدونستم که شما وبلاگ داری.
اکثر نوشته هاتون رو خوندم . ایشالا همیشه سالم باشی.
سلام آقا عماد عزیز
خیلی قشنگ نوشتی عزیزم. آفرین به هوش و استعدادت
روزی روزگاری در شهری شلوغ دخترک7ساله و مهربانی زندگی میکرد که به تازگی صاحب برادری کوچک و زیبا شده بود
دخترک همیشه دوست داشت به همه کمک کندحتی به کسانی که نمی شناخت یک روز در پارک بازی می کرد پسرکی که لباس ژولیده ای داشت به دخترک نزدیک شد و از او کمک خواست دخترک کیکی در دست داشت پسرک گفت که بسیار گرسنه است و پول می خواهد تا غذا تهیه کند دخترک پول توجیبی انروزش را به پسرک داد پسر رفت و دخترک به بازی ادامه داد
بعد از اندکی برای آب خوردن به ان طرف پارک رفت و دید که پسرک از دکه ی پارک با همان پول دارد سیگار می خرددخترک ناراحت شد و به سراغ مادرش امد و ماجرا را تعریف کرد و به دخترک گفت شاید بهتر بود به اندازه همان کیک برایش مهربانی می کردی
مهربانی زیاد ان روز دخترک نتیجه خوبی نداشت از ان روز به بعد دخترک تصمیم گرفت مهربانی هایش را اندازه بگیرد و مهربانی های بزرگ را فقط برای خانواده اش صرف کند
آقا معلم اجازه
نظرتون چیه راجع به قصه ای که نوشتیم
راستی عماد جان می تونی داستان و به عنوان یه پست بذاری تو وبلاگت
من این داستان و هیچ جایه دیگه ای نمی نویسم
یه هدیه مخصویه واسه یه پسر خوب
داستان مال خودت
درود آقا عماد
خوبی؟خواهر کوچولوت خوبه؟
منو یادت می آد؟
سال نوی شما مبارک. ایشالا سال جدید موفقیت های زیادی کسب کنی.
سلام عمادجوون
نوشته های خوبی داری دقیقا مثل دختر گلم.